زندگی قشنگ و عاشقانه منو همسریزندگی قشنگ و عاشقانه منو همسری، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

جانِ مادر بیا

بدون عنوان

سلام دوست جونیای خودم مطلب زیاده ولی حس نوشتن نیست حتی یه اپسیلون  بخدا از بس خسته ام  ایشالا سر فرصت میامو مینویسم خیییییییییییییییییییییییییییییلی دوستون دارم ...
24 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام نفس مامان واییییییییی که چقدر دلم برات تنگ شده بود عزیزکم این مدت درگیر یه سری کارای عقب افتاده بودم واسه همینم نتونستم بیامو برات بنویسم عشقکم دلم برات یه ذره شده بود هر چند که تو این مدت هم به فکرت بودم  نفسم کاش زودتر میومدی و میشدی کادوی تولد بابایی  عزیزکم 3شنبه تولد بهترین بابای دنیاست یعنی بابای تو  ای خدا کاش میتونستم بهترین کادوی دنیارو به عشقم بدم  ولی بازم راضیم به رضایت خدا جونم عشقکم منو بابایی بی صبرانه منتظرتیم و خییییییییلی دوست داریم                            ******************************************** سلام به دوست جونیا...
20 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام دوست جونیا بالاخره امتحانات تموم شد و پایان نامه هم تحویل دادم ، حالا میتونم یه نفس راحت بکشم  یه عالمه حرف دارم که ان شاالله سر فرصت همشو مینویسم  الانم باید برم به کارام برسم که فردا کلی مهمون دارم  ان شاالله بعد از مهمونی بهمتون سر میزنم   دوستون دارم یه عالمه ...
12 بهمن 1392

بدون عنوان

حال این روزای من دوستان گلم به بزرگی خودتون ببخشید که کامنتاتونو بدون جواب تایید کردم  بعد از امتحانات جبران میکنم  ممنون میشم واسه آرامش روحیم دعا کنین خییییییییییییییییییییییییلی دوستون دارم ...
2 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام عشقک مامان نمیدونم چرا اینقدر زمستون امسال واسم طاقت فرسا شده ، احساس میکنم خودمم مثل زمستون بی رنگ و سرد شدم من همیشه عاشقه این فصل بودم ولی حالا یه جورایی اصلا دوسش ندارم  عزیزکم بدون تو همه فصل ها واسه من زمستونه   کاش میومدیو زندگیمون واسه همیشه بهار میشودو بهار میموند  عسلکم این روزا خیییییلی بیقرارتم ، مثل اینکه حالا حالاها قصد اومدن نداری ، از یه طرف این پایان نامه و امتحانات پایان ترم و از طرف دیگه هم نبود تو و بهونه هام داره بابایی رو اذیت میکنه هر چند که از بس مهربونه چیزی نمیگه ولی تو چشاش اینارو میخونم  عروسک قشنگم کاش زود میومدی و منو بابایی رو خوشحال میکردی ، کاش میومدی و خونه پر میشد از صدای...
29 دی 1392

بدون عنوان

سلام دوست جونیا دارم میرم تهران واسه یه دکتر جدید،برام دعا کنین این دفه جواب بگیرم ببخشید که کم پیدا شدم خییییلی درگیر پایان نامم هستم،عزیزان دلم خییییلی محتاج دعاهاتونم،دوستون دارم یه عالمه ...
22 دی 1392

بدون عنوان

سلام قشنگم خوبی مامان جون ، من که خییییییییییییییییییییییلی دلم برات تنگه گلکم  کاش زودتر میومدی عزیزکم  این روزا خبر خاصی نیست مامان جون جز دلتنگی برای تو نفسم  5 شنبه شب خیییییییییلی بیقرارت بودم واسه همینم بابایی زنگ زد به خاله مرضیه و گفت که بیاین بریم سفره خونه تا بلکه یکم حالو هوای راضیه تغییر کنه  خلاصه جات خالی مامان جون منم با اون حالمو کسلی که داشتم بابایی منو به زور برد و خوش گذشت فقط تورو کم داشتیم همین نفسم بازم میگم که منو بابایی عاشقتیمو بی صبرانه منتظر اومدنت پ ن 1:دیشب اولین سری آمپولمو زدم ، دوستان ممنون میشم برام دعا کنین تا جواب بگیرم خدا جونم بازم شکرت، خییییییییییییییییییییلی دوست دارمو عاشقتم...
14 دی 1392