بدون عنوان
ظهر بود خونه مامان جونم بودم نمیدونم چی شد که حرف از بچه به میون اومد ، مامان میگفت تو باید اول خودتو خوب کنی و تا موقعی که قرصها رو میخوری به بچه فکر نکن اول سلامتی خودت بعد بچه ، داشتیم در این مورد حرف میزدیم که تی وی حدیث کسا رو پخش کرد و مامانمو خودمم همراهش شروع کردیم به خوندن ، تموم که شد دیدم مامانم داره گریه میکنه ،بهش گفتم که قرار بود دیگه به خاطر من گریه نکنی ولی سیل اشکاش نمیذاشت بهم نگاه کنه ، دلم گرفتو خودمم زدم زیر گریه ، میگفت نمیتونم غصه خوردنتو ببینم منم بهش گفتم راضی نیستم به خاطر من گریه کنی ، میدونی که طاقت دیدن اشکاتو ندارم ولی اون داشت گریه میکردو مدام واسم دعا میکرد ، دلم طاقت نیووردو زود بحثو عوض کردم و ....
خدا جونم ، خدای مهربونم تورو به اشکهایی که امروز این فرشته مهربونی به خاطر من ریخت قسمت میدم این انتظارشو پایان بده (آمین)
خدا جونم میدونی من اصلا طاقت دیدن اشکو ناراحتیشونو ندارم ، به خاطر من گنهکار نه فقط به خاطر دل مهربون مامانم بهم فرزندان سالمو صالح بده(آمین)
خدای مهربونم به حق این ماه عزیزت به انتظار همه چشم انتظارها پایان بده و دامنشونو با فرزندان سالمو صالح سبز کن (آمین)
************************************
سلام کنجد کوچولوی مامان
قربونت برم که نیومده این همه خاطرخواه داری نفسم این روزا بیشتر جای خالیتو حس میکنم ملوسکمالبته خییییییییلی هم به رحمت خدا ایمان دارم و یقین دارم که برامون بهترینهارو میخواد عروسکم تو این ماهای عزیز از خدا بخواه تو و بقیه نی نی هارو زود برسونه پیشه مامانو باباهاشون جیگر طلای من بازم میگم که منو بابایی عاشقونه منتظریم که با تو حس زیبا و شیرین مامانو بابا شدنو تجربه کنیم و بشیم بهترین والدین دنیا